
گفتی می مونی ، همیشه مهربونی
اگه غصه بباره
برام یه سایه بونی
گفتی که بی تو ، توی زندون دردم
با تو رنگ بهارم
بی تو پاییز زردم
پرنده ی عشق ، پرید از آشیونه
دیگه چشمات ندارن
پیام عاشقونه
با خاطراتت ، دل من بی قراره
آخه این بی وفایی
رسم روزگاره
بوسه
بوسه مگر چیست فشار دو لب
آنکه گناه نیست چه روز و چه شب
بوسه یعنی ُ وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی عشق در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب ُ لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس خوب طعم عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه یعنی ُ آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه بر می دارد این شرم از میان
بوسه یعنی شادی و شور و نشاط
بوسه یعنی قلب تو از آن من

بوسه یعنی تو همیشه مال من


به دریای پهناورچشم دوخته بودم و می اندیشیدم که دریا با این همه هیبت و زیباییش چقدر متواضع با هر موجش سر تعظیم به ساحل مهربانی فرود می اوردو با غروب زیبای خورشید دریا.. چه با شکوه شده بود! امواج صدفی را به طرفم اوردند ان را بر داشتم و نگاهش کردم صدای دریا مرا به خود اورد دلتنگ شده ای که به اینجا امده ای؟ گفتم با دلم چه کنم که دل به بهانه تنهایی با عشق هم نشینی می کند دریا با مهربانی گفت: تو باید عمق عشقت را به شناسی و با واقعیتهای زندگی کنار بیایی و با منطق زندگی همراه شوی بعد عشق را مهمان همیشگی دلت کن و من به انتهای دریای پهناور چشم دوخته بودم که حرفهایش همه حرف دلم بود!